کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه سن داره
یلدایلدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

فرشته زندگی ما kimiya omidetayebe

فرشته نویسنده وبلاگ هستم

رمضان کریم

کیمیاجونی سلام نانازم امشب به لطف خدا به مهمانی دعوت میشیم تو هم دعوت ... باشه! بیابریم یک مهمونی که مطمئنم دوست داری جایی که حال وهوای دیگه ای هست بیا بریم صاحبخونه ش صدات میزنه خوب گوش کن چه جایی بهترازاینکه خدا دعوتت کنه پس از امشب هرشب مهمونیه اما باید از قبل آماده بشیم نه اینکه فقط لباس نو کفش نو... بلکه دل نو  روحیه سرشار از عشق.. مرددی ؟نه بریم دلامونو بشوییم پاک پاک که شدیم اونوقت آماده ایم گوش کن خدا داره صدامون میزنه اما من امسال تو مشهدم یادته هرسال که میرفتم مکه تو ماه رمضون ........؟ یادته وقتی میومدم چقدر برات حرف داشتم چقدر برات سوغاتی میاوردم ...
30 تير 1391

دزفول ولب آب .......وای چه حالی میده

امروز سه شنبه ست 28تیرماه 31 وهوای مشهد از دیروز خنکترشده امروز از صبح شماومامان وبابا وعزیزوزن عمو وعمه وبروبچه ها همه جمع شدیم ورفتیم لب آب .اتفاقا آبش خیلی هم تمیز بود با بچه ها تو آب خیلی بازی کردین وکلی همه شنا میکردن اینجادزفول است ازکنار آب رود دز برایت مینویسم وخاطراتت را ثبت میکنم امروز به تو دختر گلم خوش کذشت با باباامید تو آب بودیم وگاهی می نشستی شیرجه زدن باباامیدرو تماشا میکردی.بعدازمغرب هم اومدیم خونه که الآن تو وبابایی از خستگی خوابیدین الهی همیشه شاد باشی ودرکنارپدرومادر بزرگ بشی نفسم ...
29 تير 1391

دوچرخه

کیمیایم سلام خانمی اینروزها که تو به دزفول برگشته ای بابابرایت دوچرخه ات را روبراه کرده که بتوانی شبها که هوا سردتر است بیرون بروی وبازی کنی. قدر بابارابدان خدا برایت نگهش دارد یاد بچگی خودم افتادم چقدر دلمان میخواست بچگی کنیم از سروکول بابا بالا برویم وخودمان را برایش لوس کنیم مثل تو که وقتی خودت را برایم کمی لوس میکنی وبا اداهای مخصوص خودت میگویی عمه عسل....................ومن از عمق وجودم میگویم جانم.............. اما کیمیایم بگویم که همیشه حسرت بازی بادوچرخه به دلم مانده ..چرا؟می پرسی چرا؟ چون من خیلی زود بابایم را از دست دادم دراوج بچگی که خواستم بچگی کنم ودنبال بچه بازی های خودم باشم خانه بی وجود پدر خا...
27 تير 1391

تماس باکیمیا

من :کیماخانمم سلام کیما:سلا............................م من :کیماجون رسیدین؟ ک یما : ماتوقطاریم داریم میایم مشهد من :یک آن باورم شدو بقولی قلبم گرپی افتاد تو دلم ا..........................چرا دارن میان کیما:اونور خط آهسته بامامانش حرف میزد فکرمیکرد وقتی آرام میگه من نمیفهمم مامان من التی (الکی)به عمه عسل دفتم ماداریم میایم مشد تازه اونموقع دلم آروم شد ببینین بچه های این دوره زمونه رو یاما توسن اینا خنگ بودیم یا اینا تواین سن زیادی دانایند خلاصه اولش هول کردم ونمیدونستم چی بگم بعد که مامانش گوشی رو گرفت آروم شدم یکی طلبت کیمیاجون خودشم کلی میخنده آخه نه اینکه من باهاش خیلی سر...
24 تير 1391

شکرا لله

کیمیای دور از مشهد سلام دیشب ساعت نه ونیم با مامان از ایستگاه محمدیه بعداز تهران به قصذ ذزفول سوار قطار شدین والحمدالله ساعت هشت ونیم به دزفول رسیدین بقول مامان که برام اس م س کردن که مارسیدیم به دیار غربت الهی سالم وسرزنده باشی ودر کنار باباامید روزگار خوشی داشته باشین چیزی نمونده چهارماه دیگه میاین برای آمدن نی نی تون به مشهد تا اونموقع کمک مامان وبابا بکن وماه رمضون که تموم بشه دیگه دوماه بعد میاین عمر زود میگذره وزمانی میرسه که انشاالله دانشگاهت هم تموم میشه اما اونموقع یادت باشه عمه عسلی هم داشتی ...
24 تير 1391

خداحافظی با کیمیاجون

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست                                   هرکجاهست خدایا به سلامت دارش سلام کیمیاجان دخترنازنین سه شنبه 19 تیرماه شما با باباحاجی ومامانی ومامان خودت به عزم رفتن به دزفول از مشهد رفتین تا انشاالله برای آبان ماه برای آمدن نی نی  تون بیاین مشهد خوش بگذره توراه مواظب خودت باش مواظب مامانی ونی نی باش ...
22 تير 1391

خاطره عروسی دایی رضا

دلبندم کیمیاجان سلام عزیزم روز پنجشنبه که روز تولد آقامون حضرت مهدی (عج) بود روز عروسی دایی رضاهم بود که خوب البته به همه مون خیلی خوش گذشت به تو هم بیشتر که هم با دوستات بازی کردی وهم تورقصیدنا شاباش خوبی جمع کردی واما ...............واما شما که از اول شب دختر خوبی بودی آخرشب موقع عروس کشون خسته شده بودی وشروع کردی به بهانه گیری کم کم مهمونا آماده سوار شدن به ماشیناشون شدن که شما دختر من شروع به گریه کردی که باید پیش عروس بمونیم وهرچی میگفتیم عروس باما میاد بریم رستوران وشما مرتب گریه که نه باید عروس با ما بیاد وخلاصه کلی باباامیدو عصبانی کردی ولی دیگه آخر شب بود ومیخواستیم توهم از گریه دست برداری تو با بابا امید که ماشین ...
18 تير 1391

وای......کیمیا...ببین خلقت خدارو.............

گیاه Rafflesia Arnoldii   بزرگترین گل مربوط به گیاه عجیبی است که زرآوند یا زنبق بدبو نام دارد. این گیاه در جنگلهای آسیا رشد می کند. گلهای این گیاه نارنجی و قهوه ای هستند و لکه های سفیدی دارند. اندازه این گل 35 اینچ حدود 90 سانتیمتر) است. رافليسيا یک گیاه انگلی میباشد. گیاه در واقع همین گل بزرگ است و برگ ، ساقه و یا ریشه ای در آن دیده نمی شود. این گل خود را به گیاه میزبان می چسباند و بدین طریق آب و مواد غذایی مورد نیاز خود را بدست می آورد. در زمان شکوفه دادن بوی بد و زننده ای از آن ساتع می شود (شبیه بوی گوشت فاسد) که این بو باعث جلب کردن حشرات و در نتیجه گرده افشانی گیاه می شود. گل حشره خوار آفریقایی...
18 تير 1391

کیمیاجون اینهارا یادبگیر

معنای گل ها معنای گل ها در ادوار مختلف متفاوت بوده است. مثلا گل رز که مورد علاقه اغلب افراد بوده است در دوره رنسانس سمبل شهادت و عشق آسمانی و بعد از آن نشانه آرامش، نعمت و صلح بوده است. این گل در مصر باستان نشانه تقوی و پاکدامنی و در عهد یونانی ها نشانی مقدس بوده و رومی ها آن را به عنوان سمبل فتح و پیروزی می شناخته اند. اما گل رز امروزه همه جا معنای عشق وزیبایی دارد. در اغلب کشورها گل ها از معانی یکسانی برخوردار شده اند که دانستن آن ها استفاده به موقع از معانی آن می تواند در بهبود ارتباط نقش موثری داشته باشد. گل شقایق: اختلاف گل بنفشه: نجابت ، پاکدامنی ، فروتنی سوسن: ملاحت و زیبایی گل سرخ: عشق و زیبایی سوسن...
18 تير 1391